فیک کوک [ظلم] پارت ۴
با حس کردن اسلحه روی سرم بدنم لرزید از جام تکون نخورد یه صدایی بلند گفت برگرد صدای یه مرد بود اروم اروم برگشتم باچهرش مواجه شدم دیدم یه پسر جذابیه گفتم تو ..
تو.. توی خونیه من چیکار میکنی
پسر :خونه ی تو اینجا خونه ی منه تو با چه حقی وارد اینجا شدی
ا/ت :من این خونه رو خریدم
پسر : ببند بابا این خونه مال منه اسلحه رو پایین اوردم
ا/ت :به اطراف نگاه کردم دیدم همه چیز رنگ مشکیه دیدم رفت نشست روی مبل و چندتا بادیگارد واردشدن بادیگارد های ن بودن و وسایل هامو اورده بودن گفته خانم ایشون کین
ا/ت که یهو صدای اسلحه اومد ازپشت چند تا گلوله خالی کردن توی سر بادیگارد ها جلوی چشمم
#جونکوک
تو.. توی خونیه من چیکار میکنی
پسر :خونه ی تو اینجا خونه ی منه تو با چه حقی وارد اینجا شدی
ا/ت :من این خونه رو خریدم
پسر : ببند بابا این خونه مال منه اسلحه رو پایین اوردم
ا/ت :به اطراف نگاه کردم دیدم همه چیز رنگ مشکیه دیدم رفت نشست روی مبل و چندتا بادیگارد واردشدن بادیگارد های ن بودن و وسایل هامو اورده بودن گفته خانم ایشون کین
ا/ت که یهو صدای اسلحه اومد ازپشت چند تا گلوله خالی کردن توی سر بادیگارد ها جلوی چشمم
#جونکوک
۱۶.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.